ساقیا ! بده جامی ، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست ، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم ، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من ، میکند به کار من
خندههای زیر لب ، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن ، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل ، کی بود پشیمانی ؟
ما ز دوست غیر از دوست ، مقصدی نمیخواهیم
حور و جنت ای زاهد ! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست ، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده ، میکند گریبانی
زاهدی به میخانه ، سرخ روز میدیدم
گفتمش : مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهٔ دل ما را از کرم ، عمارت کن !
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
شیخ بهایی
.
امیدوارم مفید بوده باشد.سوالی نظری بود در خدمتیم.
لطفا برای حمایت از ما روی g+1 کلیک بفرمایید بسیار ممنون