رمان هویت پنهان - فصل اول
در را بهم کوبیدم اما مادرم دوباره آن را باز کرد و با عصبانیت گفت:
_فائزه تو هیچ جا نمیری،فهمیدی چی شد؟!
_مامان مگه تو نمیگی خواسته های من خواسته های توئه؟پس-
حرفم را قطع کرد و داد کشید:
_اینی که تو میگی بازی با جونته بیچاره،میفهمی؟فک کردی خونه خاله پریه بری با دختر خاله ت تفنگ بازی کنی برگردی؟!
_مامان من میخوام برم و توئم-
دوباره پرید وسط حرفم و داد کشید ....
متن کامل در ادامه مطلب ...