اشعار مولانا
*ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
گر او نمیآید بگو آن دل که بردی باز ده...*
*افتادهام در کوی تو پیچیدهام بر موی تو
نازیدهام بر روی تو آن دل که بردی باز ده...*
*بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام آن دل که بردی باز ده...*
*ای دلبر زیبای من ، ای سرو خوش بالای من
لعل لبت حلوای من آن دل که بردی باز ده...*
*ما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدا
اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده...*
*تا چند خونریزی کنی با عاشقان تیزی کنی
خود قصد تبریزی کنی آن دل که بردی باز ده...*
*از عشق تو شاد آمدم ، از هجر آزاد آمدم
پیش تو بر داد آمدم آن دل که بردی باز ده...*
.
.
. مولانا